نویسنده : raha - ساعت 17:6 روز سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

حســــرت چیزی نیست که مـن بخــورم ...
حســـــرت چیـــزیه که مــن به دلت مــی ذارم . . .


نویسنده : raha - ساعت 17:5 روز سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

فقط پلی بودم برای عبورت ...
فکر تخریب من نباش
به آخر که رسیدی دست تکان بده ... خودم فرو میریزم


نویسنده : raha - ساعت 17:4 روز سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود
با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!
فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود >"هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت
پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود >"اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !
روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد .ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!
همه چیز به نگاه تو بر میگرده ! هر کسی داره با زندگیش میجنگه
ساده زندگی کن.....


نویسنده : raha - ساعت 17:3 روز سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

مــــَـــــرد ضـــَـــعـیف بود کـــِــه زن شــــُـــد ضعیفـــــِـــه !.!.!؟


نویسنده : raha - ساعت 17:2 روز سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

قبل از خواب،
فقـط و فقــط به تــــو فکر میکنم،
به همه زندگیم؛ که تـــــو هستــــی...
و می دانم كه میخوابی،
و قبل از بسته شدن چشم هایت،
به همه چیز فكـــر میكنــــي
جـــٌــــز مـــن....!


نویسنده : raha - ساعت 16:57 روز سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

لحظاتی وجود دارند که دراز کشیده ای
خیره به سقف . . .
و یک چیزی مثل صاعقه وجودت را خالی میکند.
زیرلب میگویی:
دیگه مهم نیست . . . !
و یك چیزی توی زندگی ات تمام میشود !
بترس از روزی که دیگر برایم مهم نباشی . . .



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد