نویسنده : raha - ساعت 1:34 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,


نویسنده : raha - ساعت 10:5 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

من مورچه ای رو مسخره می کردم که سال ها عاشق یک تفاله ی چایی بود !
خودم رو فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر می کردم آدمـه


نویسنده : raha - ساعت 1:21 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

احساسم را نمیفهمی به جهنم !!!
جهنم را که میدانی کجاست ؟؟؟


نویسنده : raha - ساعت 1:20 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

هی با تو هستم
لعنت به تو که هنوز با خاطرات اون زندگی میکنی 



نویسنده : raha - ساعت 1:19 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

هــــــــــــــــی غریبه

روــــــــــــــــی کسی دســـــــــــــت گذاشتی

که همــــــــــــــــــــــــــه دنیای منه
...
بـــــــــــــــــــی وجدان........

انقدر راحت بهــــــــــــــــــــش نگو عــــــــــــــــــــــــــــزیزم



نویسنده : raha - ساعت 1:17 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

آزادی لخت گشتن در خیابان نیست ...!
آزادی گشت و گذار با دوست پسر و دختر نیست ...!
آزادی یعنی تو کافر هستی ولی به دین من احترام میگذاری ...!
آزادی یعنی یکی در خیابان بی حجاب یا با حجاب بود تو تمسخرش نمیکنی ...!
آزادی یعنی تو پیکت را پر میکنی من نمازم را سر وقت میخوانم ...!


نویسنده : raha - ساعت 1:14 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

حوصله خواندن ندارم
حوصله نوشتن هم ندارم!
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود،نه نوشتن..
دلم لمس آغوشت را می خواهد
فقط همین


نویسنده : raha - ساعت 1:11 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

همه مرا ... به خنده هاي باصدا مي شناسند ؛...
اين بالش بيچاره ، به گريه هاي بي ص
دا


نویسنده : raha - ساعت 1:9 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

هی زن با تو هستم
یکبار
پشت تردید‌های
یک مرد چشم بگذار
خواهی‌ دید
چقدر اشک را در این بازی قایم کرده است!!


نویسنده : raha - ساعت 1:6 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

فقط رفت...
بدون کلامی که بوی اشک دهد...
فقط رفت...
بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد...
فقط رفت...
... بدون بوسه ای...
فقط رفت...
و من شنیدم که توی دلش گفت: " راحت شدم...


نویسنده : raha - ساعت 1:3 روز چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

رمز عزیز بودن کم در دسترس بودن است